جدول جو
جدول جو

معنی چهار باغ - جستجوی لغت در جدول جو

چهار باغ
چار باغ چار پاره چالپاره
تصویری از چهار باغ
تصویر چهار باغ
فرهنگ لغت هوشیار
چهار باغ
از توابع دهستان کوهستان غرب واقع در منطقه ی چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهار بند
تصویر چهار بند
دو مفصل دست یا آرنج و دو مفصل زانو، چهار مفصل، کنایه از دنیا و چهار عنصر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهار بیخ
تصویر چهار بیخ
ریشۀ کاسنی یا خطمی، کبر، کرفس و رازیانه، چهار ریشه، درختی که ریشه های ستبر و محکم داشته باشد، کنایه از چهار عنصر
فرهنگ فارسی عمید
(چَ بُ)
دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه، 700 تن سکنه دارد. از زرینه رود آبیاری میشود. محصولش غلات چغندر، کشمش و بادام است. شغل اهالی زراعت و جاجیم بافی است. در دو محل بفاصله 2500 گز بنام چهاربرج قدیم و جدید مشهور و چهاربرج جدید 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ صَ)
چهارروز. چهاربامداد. چهارصباح عمر. چهارروز عمر. چهارروزۀ عمر. چهارروزۀ زندگانی. و از آن کوتاهی مدت اراده کنند. و یا کوتاه وانمود کردن مدت خواهند، هرچند که کوتاه نباشد. سپنج. رجوع به چارصباح شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
مخفف چهاربافت. که بافت چهار دارد. (پارچه) ، نوعی از ابریشم اعلا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ بُ)
از قرای محال برینه رود زنجان، قدیم النسق ملکی عمیدالملک هوایش ییلاقی، زراعتش غله دیمی و آبی. یک رشته قنات خراب و چهار چشمه دارد که بهمین جهت به چهاربلاغ موسوم شده زیرا بلاغ در ترکی به معنی چشمه است. زراعت این قریه از این چشمه ها مشروب میشود وپانزده خانوار سکنه دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 298)
لغت نامه دهخدا
باغهای چهارگانه در کنار هم که با خیابانها از هم جدا شوند یا در پیرامون عمارتی باشند، دو رشته خیابان موازی یکدیگر که در دو طرف دارای درختکاری بوده و در وسط بوسیلۀ یک رشته پیاده رو یا گردشگاه از هم جدا باشند، کوشک و قصر، (ناظم الاطباء)، از الحان موسیقی، آهنگ مخصوصی در یکی از دستگاههای موسیقی قدیم ایران، و رجوع به ’آهنگ’ در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
قریه ای است از توابع بلوک درب قاضی شهر نیشابور در پنج فرسخی بلده در میان دره واقع، زراعت آن از آب رودخانه خوسفرود مشروب میشود، هوای این قریه در زمستان و تابستان معتدل سکنۀ آن از متفرقه و بومی چهار خانوار، (مرآت البلدان 4ص 42)
قریه ای است از قرای اردستان و مسافت و فاصله آن تا قصبۀ اردستان چهار فرسخ است، حاصل این قریه جو و گندم و روناس میباشد، زراعت آن از آب قنات مشروب میشود و تقریباًبیست خانوار سکنه دارد، (مرآت البلدان ج 4 ص 41)
دهکده ای است در سر ولایت نیشابور، آب آن از چشمه و قنات، هوایش گرم سکنۀ آن بیست و دو خانوار است، (مرآت البلدان ج 4 ص 41)
قریه ای است از قرای هرات در هشت فرسخی این شهر واقع و مابین شمال و مشرق هرات میباشد، (مرآت البلدان ج 4 ص 42)
اسم مزرعه ای است در دروازه دولت کاشان حوالی خیابان واز آب شاه مشروب میشود، (مرآت البلدان ج 4 ص 35)
از مزارع درب جوقای کاشان است، (مرآت البلدان ج 4 ص 35)
قریه ای است از قرای لواسان، (مرآت البلدان ج 4 ص 42)
لغت نامه دهخدا
و در حضرت دهلی نام باغی بنا کردۀ نواب جمله الملک اعتمادالدوله بهادر دستور الاعظم هندوستان، (آنندراج)، نام باغی در حوالی دهلی، (ناظم الاطباء) :
نسیم آسا به گرد سر بگردم چارباغش را
بهر باغی که بنشیند دل من آشیان سازم،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نام خیابان وسیعی است در شهر اصفهان که از محاذی مغرب عمارت چهل ستون به طرف جنوب ممتد است و از جمله اماکن تاریخی ایران میباشد. رجوع به چارباغ اصفهان شود
دهی است از بخش خوانسار شهرستان گلپایگان. 720 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود محصولش غلات، تنباکو و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
اصطلاحی بوده است. شاید مانند چهارخیابان امروز؟ (یادداشت مؤلف) : چارباغ. رجوع به چارباغ شود: آنسال مقام افتاد به نشابور خواست که دیگر زمین خرد تا برای چهارباغ باشد و به ده هزار درم بخرید از سه کدخدای. (تاریخ بیهقی چ ادیب 621). و دیگر از در ریگستان تا دشتک بتمام خانه های موزون منقش عالی سنگین و مهمانخانه های مصور و چهارباغهای خوش و سرحوضهای نیکو... و در این چهارباغها میوه های الوان فراوان... (تاریخ بخارا33)
نام آهنگی در موسیقی. چهارپاره. رجوع به ذیل کلمه آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
صبا و دبور و شمال و جنوب. صبا باد مشرق است و دبور بادی که از طرف مغرب وزد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چارباغ
تصویر چارباغ
چهار پاره چار پاره چالپاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهار بر
تصویر چهار بر
سطحی که توسط چهار خط مستقیم محیط گردد: چهار ضلعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهار پا
تصویر چهار پا
حیوان چهار پا، مانند اسب، استر، خر، شتر و امثال آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهار تا
تصویر چهار تا
چارتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهار وا
تصویر چهار وا
چاروا چهار پا
فرهنگ لغت هوشیار
چهار بالش که هنگام نشستن در پشت سر و زیر پا و جانب راست و چپ بگذارند و بدانها تکیه دهند، تخت مسند، تخت مسند، دنیا، چهار عنصر، چهار جهت مشرق مغرب شمال و جنوب. یا چهار بالش ارکان. خلفای اربعه، نوعی خیمه چهار گوشه چهار ارکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهار بند
تصویر چهار بند
چهار مفصل دو مفصل دست (آرنج) و دو مفصل زانو، چهار عنصر، دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
بیخ کاسنی و بیخ رازیانه و بیخ کبر و بیخ کرفس که آنها را اصول الاربعه گونید، چهار عنصر: آب باد خاک آتش
فرهنگ لغت هوشیار
هر حیوانی که چهار پا (دو دست و دو پا) دارد و غالبا به اسب و الاغ و قاطر و شتر اطلاق شود، جمع چهار پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهار تار
تصویر چهار تار
ربایی که دارای چهار سیم است طنبوری که چهار تار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
میدانی که ملتقای چهار خیابان باشد جایی که از آن چهار راه منشعب شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهار زبان
تصویر چهار زبان
شخصی که بریک سخن نماند و هر لحظه سخنی گوید
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی چوبی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن کوفته را بر باد میدهند تا کاه از دانه جدا شود انگشته غله برافشان افشون هسته
فرهنگ لغت هوشیار
سقف یا گنبدی که بر روی چهار پایه بنا شده و چهار طرف آن باز باشد، نوعی خیمه چهار گوشه شروانی، چهار عنصر
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی که جنبه حماسی و پهلوانی دارد و آن دارای گوشه ها و تکه های مختلفی است مثل درآمد چهار گاه زابل حصار مخالف مغلوب. این گوشه ها در سه گاه هم متداول و در بین خوانندگان مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهار راه
تصویر چهار راه
تقاطع
فرهنگ واژه فارسی سره
چهارراه: شما سست عنصر هستید. فدرت تصمیم گیریشما ضعیف است 1ـ دیدن چهارراه در خواب، نشانه آن است که برایرسیدن به خواسته هایخود قادر نیستید از فرصتهاییمناسب استفاده کنید. 2ـ اگر خواب بببیند درچهارراهیسرگردان هستید و نمیدانید باید از کدام طرف بروید، علامت آن است که وقایع بیهوده و جزئیناراحتیبرایتان فراهم میسازد. اما اگر بتوانید در خواب راه خود را انتخاب کنی، دلالت بر آن دارد که اقبال یار شما خواهد بود. لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تپه ای در چهار کیلومتری باختری جنوبی روستای محمد آبادکتول
فرهنگ گویش مازندرانی
بز پیشانی سپید
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان کوه پایه ی گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی